جهانى كه هيچ كجايش خانه من نبود
- Maryam Davari
- Jul 7, 2011
- 1 min read
روح ترك خورده ام اين بار در غالب چينى بر پيشانى از آينه بيرون آمد و در قلبم فرو رفت.
خون، روى سپيد عروسك پارچهاى ناتمامى را كه براى نوزاد نيامده دوست زندگى پيشينم مى ساختم، سرخ كرد
و من گريستم!
نه از درد كه از راندگى از شهر كودكى، و از سالها آوارگى در جهانى كه هيچ كجايش خانه من نبود...
تابستان ۲۰۱۱
Comments