top of page
Search

اتوبیوگرافی

  • Maryam Davari
  • Nov 4, 2011
  • 1 min read

...عبور مى كنيم از ميان مرگ و آژير!

عبور مى كنيم از باغ هايى كه پروانه هايش در پيله مرده اند!

عبور مى كنيم از طعم شيرين شكلاتى كه با پودر رختشويى مى فروختند!

عبور مى كنيم!!!...

عبور مى كنيم از كتاب هايى كه در صفحاتش توتون پيچيديم و كشيديم!

عبور مى كنيم از زیر پنجره همسايگان فضول، در شب تاریک با عینک های آفتابی!

عبور مى كنيم از انبارها و شاليزارها، از اتاق هاى پشت صحنه!

عبور مى كنيم از زنگ هاى دائم تلفن، بوق هاى مداوم ماشين!

عبور مى كنيم از خانه، از رودخانه، از روى پلى واژگون كه اينسوى مه را به آنسوى مه وصل مى كند!

عبور مى كنيم سر به زير، و در رودخانه با خود چشم در چشم مى شويم!

سال سال صفر است...

مى نشينيم، و از آن به بعد جهان از مقابلمان عبور مى كند...


 
 
 

Recent Posts

See All
سرم شاليزاری‌ست

سرم شاليزاری‌ست كه سالهاست كابوس هايم گرازهايش را فرارى مى دهد! از تار تار گيسويم برنج روييده است و من همچنان اينگونه گرسنه ام...

 
 
 

Comments


bottom of page